پرنیانپرنیان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

پرنسسی برای مامان وبابا

شاداب و زیبا مثل چند برگ ساده بودم

با آمدن بابا حسینت زندگیم عمق گرفتم

شد تمام عظمت و ریشه این برگ ساده

رشد کردیم زندگی کردیم با هم ،جاودانه با تو

باتو گل من 

با تو وجود من و پدرت بوی خوش دیگری گرفت بوی گل ، بوی زندگی

دوستت داریم پرنیان جان


بعد از چند ماه

دختر گل من خیلی بزرگ شدی خانم شدی در ضمن شیطون هم شدی . عزیز دلم ببخشید که خیلی وقت که خاطرات شیرینت رو نتونستم برای بذارم. الان که ابن مطلب رو مینویسم شما 1 سال 10 ماه 1 روزت که شما خیلی شعر یاد گرفتی قرآن یاد گرفتی امروز هم مهد قرآن داری خیلی خوشحال میشی وقتی میری مهد،نمازخوندن هم دوست داری . نفسم در اولین فرصت عکسای نازتو برات میذارم.
17 تير 1393

رفتن پرنیان به مهد کودک به روایت عکس

عزیز دل مامان شما اینقدر مهد کودک رو دوست داشتی که مامان و بابا شما رو در تاریخ 92/9/17 در مهد کودک نوشت وشما تا الان سوره توحید رو بخوبی حفظ کردید و اینقدر ناز می خونی الهی مامان قربووووووونت بشه .   دوستت دارم زندگی مامان     خدایا شکرت که به من یه فرشته زیبا دادی . خدا جون مرسسسسسسسسسسسسسسسی.                                 ...
12 دی 1392

پرنیان در شب یلدا

شعر پرنبان در شب یلدا شب یلدا میاد دوباره            زمستون میاره ننه سرما بازم توراهه           برف و بارون می باره یلدا قشنگ و زیباست          بلندترین شبهاست شادی میاد برامون              باهم میشیم مهربون  عکسی از آرتین و پرنیان و پانیذ در شب یلدا خونه مامانی      عزیزای دل من یلداتون مبارک ...
12 دی 1392

25و26 ماهگی نفسم

نفس مامان ببخشید که این دو ماه نتونستم بیام خاطرات قشنگت رو برات بذارم ولی الان با یه عالمه خاطرات خوب وشیطنت های زیادت می خواهم بنویسم. مامانی در این ماه یکی دیگه از دندون های عقبت هم دروامد ولی اینسری خیلی اذیت شدی عزیزم چون همش به مامان می گفتی دندونم درد میکنه ، خلاصه این رو هم بهت بگم تا بیکار میشی به مامان میگی دلمو بمال وقتی اینو میگی ولی نمی دونم مامان چرا کمرتو میکنی تا من بمالم ، عزیزم از محرم برات بگم که اولین روز محرم تلویزیون آنگ های مداحی پخش می کرد وقتی حسین میگفت شما به مامان می گفتی بابای منو میگه یا اینکه اولین دسته رو دیدی به بابا گفتی که بریم پیش الم وقتی هم رفتی الم رو بوس کردی اینقد قشنگ سینه می زدی تازه می گفتی م...
24 آبان 1392

مروارید

عسل مامان ،عشق مامان ، شیطون مامان یکی از دندان های عقبت دراومد مبارکت باشه عزیز دلم پرنیان جونم انقدر شیطون شدی که نمی دونم از دست چی کار کنم تازه چند تا کلمه انگلیسی هم یاد گرفتی  سیب ، پرتقال، موز، ماشین ، توپ، سلام ، خرگوش ، گربه ، سگ   بعدشم که به یکی میگی  helloبعد بهت جواب میدی how ware youقربونت برم الهی   ...
15 مهر 1392

تولد مامانی

اول مهر تولد مامانی بود که ما برای مامانی کیک خریدیم بردیم که چقدر مامانی خوشحال شد . مامان گلم تولدت مبارک انشالله تولد 120 سالگیت ، نمی دونم چه جوری جبران کنم این همه زحمتی که برام کشیدی .  دوستت داریم مامان جونم عکسی از مامانی وپرنیان و پانیذ البته اینجا آرتین مریض بود عکس نداره     ...
6 مهر 1392