پرنیانپرنیان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

پرنسسی برای مامان وبابا

25و26 ماهگی نفسم

1392/8/24 18:52
نویسنده : مامان آرزو
358 بازدید
اشتراک گذاری

نفس مامان ببخشید که این دو ماه نتونستم بیام خاطرات قشنگت رو برات بذارم ولی الان با یه عالمه خاطرات خوب وشیطنت های زیادت می خواهم بنویسم.

مامانی در این ماه یکی دیگه از دندون های عقبت هم دروامد ولی اینسری خیلی اذیت شدی عزیزم چون همش به مامان می گفتی دندونم درد میکنه ، خلاصه این رو هم بهت بگم تا بیکار میشی به مامان میگی دلمو بمال وقتی اینو میگی ولی نمی دونم مامان چرا کمرتو میکنی تا من بمالم ، عزیزم از محرم برات بگم که اولین روز محرم تلویزیون آنگ های مداحی پخش می کرد وقتی حسین میگفت شما به مامان می گفتی بابای منو میگه یا اینکه اولین دسته رو دیدی به بابا گفتی که بریم پیش الم وقتی هم رفتی الم رو بوس کردی اینقد قشنگ سینه می زدی تازه می گفتی من بزرگ شم می خوام زنجیر بزنم مامانی بهت هرچی میگفتم که دخترا که زنجیر نمی زنند ولی شما می گفتی نه من می زنم ،مامانی اینو هم الان یادم افتاد که چند وقته می گی من بزرگ شم می خوام فوتبال بازی کنم.

عزیزم من وبابا نذر کرده بودیم که سالم وسلامت بدنیا بیای تا وقتی که یتونیم ظهر تاسوعا غذا بدیم که امسال هم مثل دو سال قبل نذر مان را ادا کردیم که امیدوارم که همیشه سالم وسلامت باشی امسال نتونستم ازت عکس بگیرم . 

عزیزم از روز عاشورا برات می نویسم تا بدونی که چقدر شیطونی کردی ، مامانی گریه میکردی که طبل می خوام یا اینکه برات شربت گرفتم گریه می کردی که باید بدی دست خودم وقتی هم دادم ریختی روی لباست بعدشم خودتو انداختی زمین مامانی خیلی بدم میاد که لجباز بشی امیدوارم که خیلی زود این اخلاقت رو ترک کنی . 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)